اشتغالی که از پس تحصیل نمی آید,باوری که دگرگون می شود
بررسی جامعه شناختی بیکاری جوانان و نقشی که خانواده ها در این بعضا خود بیکاری دارند
با سلام خدمت شما دوستان و همراهان همیشگی نشر استخدام امروز و در این مطلب با ارائه ی مقاله ای تحت عنوان اشتغالی که از پس تحصیل نمی آید,باوری که دگرگون می شود،در خدمت شما دوستان بوده و امیدواریم که بتوانیم در این مقاله با ریشه یابی مشکل بیکاری جوانان این مرز و بوم که در اوایل دهه ی نود به اوج خود رسیده و به اشتباه و شاید برای فرار رو به جلو،افراد سطح بالای دولت را به مقصر جلوه دادن دهه ی شصتی ها وادار نموده است خواهیم پرداخت.
همچنین امیدواریم که بتوانیم در پایان با ارائه ی راه کار مناسب از رشد این روند جلوگیری نموده و اگر فقط یک نفر با مطالعه ی این مقاله از قرار گرفتن در مسیری که نهایتا منجر به بیکاری و مشکلات پس از آن می گردد جلوگیری نماییم خدا را شاکر بوده و سپاس می گوییم.
شاید کمتر دهه ی شصتی را بتوان یافت که با جمله ی بخواب فردا باد بری مدرسه و یا درس بخون تا دکتر مهندس بشی و از این دست جملاتی که جلوی کودکی،نوجوانی و بعضا جوانی مان را گرفته غریبه بوده باشد.
احساس وظیفه پدران برای تحصیل فرزندان
پدران و مادرانی که در فضای قبل از انقلاب اسلامی رشد و پا به سن گذاشته و بعد از آن نیز با به وقوع پیوستن انقلاب سال ۱۳۵۷ شاهد فضای ملتهب و بدون حس امنیت در زمان جنگ تحمیلی بوده ناگهان و با اتمام جنگ و ورود به مرحله ی سازندگی بعد از دفاع مقدس و با امید به زندگی که حال در درونشان هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود با موقعیتی مواجه شدند که دیگر درس خواندن که برای خودشان در دوره ای از تاریخ این سرزمین شاید آرزو بوده و فقط افراد خاصی می توانستند از این حق بهره مند گردند حال به عنوان وظیفه ای تلقی می شود،وظیفه ای که با فرستادن کودکان و نوجوانان خود به مدارس فقط می توان آن را به انجام رساند.
رشد قارچ گونه ی دانشگاه و شوق والدین برای تحصیل فرزندان بدون در نظر گرفتن بازار کار
در دوره ای از تاریخ این سرزمین عده ای با تحصیل و نهایتا بورسیه شدن به کشور های دیگر به عنوان فارغ التحصیلانی وارد کشور می شدند و امور جاری مملکت را در دست می گرفتند و غالبا مجیز گویانی که اعلیحضرت از زبانشان نمی افتاده و به دنبال از نوک پا تا فرق سر فرنگی کردن مردم بوده اند (البته ناگفته نماند که در این میان عده ای که تعدادشان کم هم نبوده در جبهه ی مقابل بودند اما قدرتی نداشتند) و پیشرفت را در تغییر کلاه و برداشتن چادر می دانستند دارای ارج و قربی در میان مردم که شاید از سر ترس بوده بودند و عزیز و مورد احترام مردم کوچه و بازار،مردمی که حتی شاید از نوشتن دو خط نامه و حتی نام خود بر روی کاغذ و شاید حتی گرفتن قلم در دست خود محروم بودند.
مردمی که پدر بزرگ و مادر بزرگ ما ها بوده و پدرانمان خوب توانسته بودند درکشان کنند و با عقده ای بزرگ شوند که همواره گلویشان را می فشرده،پدرانی که وقتی دیدند دیگر همه می توانند به مدرسه بروند شاید از خودشان گذشته بود اما خواستند خود را در فرزندان خود ببینند،خواستند تا ننوشته های خود را با دستان فرزندان خود بنویسند و خواستند تا ..
افزایش انفجار گونه جامعه دانش آموزان در کشور
این بود که ناگهان مدارس با تعداد زیادی دانش آموز در کلاس های درس مواجه شده که با شوقی وصف ناپذیر شروع به تحصیل نمودند(دهه شستی ها خوب کلاس های سه ردیفه و سه نفر روی هر میز را به خاطر می آورند،دهه شستی هایی که شاید تا زمان دانشگاه بر روی میز های تک صندلی ننشسته و حسش را درک نمی کردند،و دهه شستی هایی که شاید …)
پدرانی که با تمام عذاب و زجر و کارگری هایی که می کردند تا فرزندانشان به راحتی بتوانند درس بخوانند و دکتر و مهندس شده تا دیگر دستانشان پینه نبندد یا لباسشان سیاه و کثیف نشود و این بود که با اسرا زیاد تمام تلاش خود را می کردند تا فرزندان فقط و فقط درس بخوانند و در آینده ای نچندان دور بتوانند به راحتی پول درآورند،تا در آینده ای نچندان دور بتوانند استعداد خود را که نتوانستند با درس خواندن شکوفا کنند در فرزندان خود شکوفا شده ببینند و تا در آینده ای نچندان دور بتوانند …
و این فرزندان بودند که با شوق،تحصیل کرده و هر روز در مدارس قد می کشیدند و بزرگ و بزرگ تر می شدند و نیاز به افزایش دانشگاه برای ورود این همه دانش آموز به دانشگاه ها به شدت احساس شد و مسئولین متوجه این نیاز شده و با پیشنهاد تاسیس دانشگاه آزاد که توسط آقای هاشمی مطرح گردید موافقت شده و خود ایشان نیز از اعضای هیئت موسس آن شده و اقدام به تاسیس های پی در پی و افتتاح های یکی پس از دیگری نمودند به گونه ای که شاید حال در کوچکترین شهر این کشور نیز دانشگاه آزاد اسلامی واحد این شهر کوچک به چشم می خورد.
مسئولینی که این نیاز را خوب درک کرده و شروع به اقدامی جهاد گونه نمودند و موفق هم گشتند و پول های والدین را برای تحصیل فرزندان جمع آوری نمودند و در انتها هم مدرک مهندسی را با برگذاری جشن فارغ التحصیلی و دعوت والدین به فرزندان دادند،اما نیاز به کار این همه فارغ التحصیل را ندیده یا شاید نتوانستند ببینند این بود که پدران و مادران با چشمانی پر از اشک شوق دکتر و مهندس شدن فرزندان خود را دیده و حال بسیار خوشحال که توانستند به وظیفه ی خود به نحو احسن عمل نمایند سر را راحت بر روی بالش گذاشته و با خیالی آسوده شب ها می خوابیدند.
کابوس بیکاری فرزندان
اما دیری نگذشت که این خواب های آسوده رفته رفته در حال تبدیل به کابوس شدن بوده و باز هم مسئولین ندیدند و همچنان ربان افتتاح دانشگاه واحد فلان را پاره می کرده و چشن فارغ التحصیلی می گرفتند و این زخم هر روز چرکین و چرکین تر شده تا به عفونت رسیده و حال با بیان این که دهه ی شستی ها مشکل اصلی اند اگر بتوانند و اگر پیر فرزانه یمان نبود شاید بدشان نمی آمد که این عضو به زعم خود عفونت کرده را قطع کنند.
بگذریم کاری است که شده اما حال چه باید کرد؟
مسئولین با تلاش شبانه روزی خود دست از پاره کردن ربان ها و قیچی زدن ها و کلنگ زدن ها برداشته و خواهشمندیم که در این سال های اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل،تاکید می شود اقدام و عمل وارد عمل شده و با برنامه ریزی های کوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت هم دست این تعداد فارغ التحصیل بی کار را بند کرده و از جوانانی که هر جا میدان داده شده و واردشان کردند خوش درخشیدند استفاده کنند.مسئولینی که شاید زمان استراحتشان رسیده و باید باز نشسته شوند اما نمی دانیم چرا نمی شوند؟
از عجایب کشور است که مدیر سنی بالای ۶۰ سال دارد و مشاور او ۲۵ ساله است آیا نباید جاها را عوض کرد؟آیا نباید جوان پرشور و با انرژی پست را تحویل گرفته و از مشورت و تجارب شما پا به سن گذاشته ها استفاده نمایید؟ آیا نباید …
آرزوهایی که والدین در وجود فرزندانشان به دنبال محقق شدنشان هستند
و اما شما خانواده ها و پدران و مادرانی که غالبا تحصیل کرده اما در شغلی غیر مرتبت با رشته ی تحصیلی خود مشغول به فعالیت و کسب درآمد می باشید،پدران و مادرانی که دیگر عقده ی تحصیل کردن خود را ندارند ،پدران و مادرانی که سواد دارند اما شاید از این همه درس خواندن و عمر را در بین کتاب گذراندن به خیال خود خیری ندیدند اما آیا درست است؟با مقایسه ی سطح زندگی خود در همه زمینه ها نسبت به زمانی که سکان دار خانه پدر بود می توان پی برد که تحصیل چه میزان در زندگی و بهبود شرایط اجتماعی،بهداشتی،فرهنگی و … چه در خانه و چه در جامعه تاثیر گزار بوده و می باشد و خدای ناکرده نباید جلوی این امر گرفته شود،باید فرزندان این کشور دانش را در کنار تخصص تجربه نمایند،باید آینده سازانمان علم و عمل را در هم آمیخته و طرحی نو در اندازند و بالاخره باید هم دانست و هم توانست،باید هم متخصص بود و هم با سواد پس بیایم علاوه بر سرمایه گذاری در امر تحصیل فرزندانمان آنان را متخصصیین و کار بلدانی رشد دهیم که قرار است دانشمند شوند.بیایم از فرستادن کودکان ونوجوانانمان برای فراگیری کار های مختلف و یاد گرفتن و اوستا شدن نترسیم.ما استادانی می خواهیم که بتوانند بخوانند،بنویسند و در نهایت فکر کنند.
بیایم فکر کنیم تا بتوانیم کشورمان را هر روز بهتر و بهتر و ساخته شده تر ببینیم.